حاج مرشد
روزی حاج مرشد در محل خلوتی درپیاده رو عبور می کرد که چند نفر دزد جلوی او را می گیرند و از او می خواهند،هر چه پولنزد خود دارد،از جیبش خالی کند و به دزدان بدهد.حاج مرشد بدون اینکه خود را ببازد،با دزدان به گرمی سلام و احوالپرسی می کندو می گوید:بفرمایید برویم منزل ما هم غذا بخورید،هم پول به شما بدهم!دزدان به یکدیگر نگاه می کنند و با خود می گویند:مثل اینکه پیرمرد خوبی به نظر می رسد و دعوت او را اجابت می کنند.
حاج مرشد آن افراد را به خانه می آورد،سفره پهن می کند و از آنان پذیرایی می نماید.مقداری هم صحبت و تفریح می کند و بعدبه هر یک پول زیادی هدیه می دهد!یکی از دزدان سؤال می کند:حاج آقا شما که پول داشتید،چرا در راه به ما ندادید و ما را آوردید
در خانه پول دادید؟حاج مرشد پاسخ می دهد:اگر در جاده به شما پول داده بودم،شما دزد به حساب می آمدید،اما حالا شما مهمان من هستید و سفارش شده که به مهمان نیکی کنید!دزدان با شنیدن این جمله غمگین شده و توبه می کنند و در بازار تهران شغل آبرومندی دست و پامی کنند.شخصی می گفت:اکنون جزو معتمدین بازار هستند.
حاج میرزا احمد عابد نهاوندی ملقب به حاج مرشد و متخلص به ساعی از حکما وعارفان زمان خویش بود.او در بازار تهران جنب مسجد جامع مغازه طباخی داشت و در شهریورماه سال1357 به رحمت ایزدی پیوست.
بر گرفته از کتاب بهترین کاسب قرن