ابالیث طبرستانی جرجانی
جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۱، ۰۳:۰۹ ب.ظ
از اعاظم حکما واماجد فضلای زمان حود بوده غیث سحاب فضل وکمال ولیث غاب
جاه وجلال بوده از اهل جرجان ومضجعش در همان دیار فرخ بنیاد طبع بلندیداشته
این چند بیت از نتایج طبع او قلمی شد:
دلم میان دو زلفت نهان شد ای مه روی |
زبهر آنکه زچشمت همی بپرهیزد |
|
نه بینی آنکه چو مر زلف را به شانه زنی |
سر دو زلف تو در شانه می درآویزد |
|
همی بترسم کو را برون برد زمیان |
چودید چشمت زو رستخیز می خیزد |
|
وگر بخسبد یک چشم زخم وقت سحر |
نسیم زلف تو آن خفته را برانگیزد |
|
وگر ببیند غماز غمزه تو دلم |
هلاک جان بود ارجان ازو بنگریزد |
وله ایضاً
چیست این باژگونه طبع فلک |
گاه دیوی ست زشت وگاه ملک |
|
زبس این پر گزافه قسمت او |
از حقیقت دلم کشیده به شک |
|
بی خرد زو نشسته تکیه زده |
زیر دیبای زرش خز و فنک |
|
با خرد را ازو به خورد وبه خواب |
زبرش آتش ست وزیر خنک |
|
گویی اردهر کرده داد وکند |
این چنین داد کی بود ویحک |
|
درک الاسفل است جای امید |
به درج مرد کی رسد زدرک |
|
نیکبختی چو آب ومن سمکم |
او زمن دور چون سم از سمک |
|
دیریابست تا کی این گله زو |
به جهان دم مزن ز لی و زلک |
|
فلک از طبع برنگردد وتو |
بی تکلف گله مکن زفلک |
مجمع الفصحا ، جلد1
۹۱/۰۶/۰۳