از فرمایشات امام خمینی(ره)
از فرمایشات امام خمینی(ره)
باغبان در رامبند من مرد گلچین نیستم
من خودم گل دارم ومحتاج یک گل نیستم
چهل روز است که مارا وداع گفتی ای دوست
شیخ انصاری (و نیز شیخ مرتضی انصاری) (زادهٔ ۱۲۱۴ ـ دزفول و درگذشتهٔ ۱۲۸۱ ـ نجف) با نام کامل شیخ مرتضی بن محمّد امین انصاری دزفولی از علمای شیعه قرن ۱۳ قمری است.
|
تاریخ را فاتحان می نویسند و در تاریخی که فاتحان می نویسند اغلب نیمی از ماجرا آن طور که بوده و شده، نوشته نخواهد شد. اما خوب این هم از قوانین طبیعت است و نمی شود تغییری در آن ایجاد کرد. اما با این حال از همان نصفه هم می شود در تاریخ چیز های جالبی یافت.
«بهمنیار» پسر مرزبان زرتشتی، بهترین شاگرد «پورسینا»
«ابوالحسن بهمنیار» پور مرزبان، از دانشمندان برجسته زرتشتی و بهترین
شاگرد فیلسوف و پزشک نامی«شیخ الرییس ابوعلی سینا» است. «ابوالحسن»، کنیت
اوست و او را «کیارییس» نیز میخوانند. ابنسینا در کتاب «المباحثات»
خویش(که در «دارالکتب المصریه» نگهداری میشود) به پرسشهای شاگردانش پاسخ
میدهد. در مباحثه پنجم و ششم این کتاب از بهمنیار به بزرگی و بیهمتایی
یاد میکند.
همچنین در پایین کتاب دو نامه از ابوعلی سینا آورده شده که در آنها مخاطب
خود را «الشیخ الفاضل» خوانده است. در نامه نخستین ابن سینا اشاره میکند:
«کسی را یارای درک و اطلاع بر حقایق کتاب الاشارات و التنبیهات نیست مگر او
و ابومنصور رزیله.» به باور آقای دکتر «ذبیحالله صفا» این کلمه «او» جز
بهمنیار کس دیگری نیست. این نکته را بهویژه تاثیر و دخالت این دو شاگرد در
پدید آمدن کتاب المباحثات، تایید مینماید.
فرزانه بهمنیار در فلسفه، ریاضی و علوم آن زمان دستی بهسزا داشته و صاحب نوشتههای چندی به عربی است که از آن جملهاند:
۱-کتاب «التعلیقات»: که در آن به گفتارهای استاد خویش اشاره نموده است.
۲-کتاب «التحصیلات»: که آن را به پیروی از ترتیبات حکمت علائی استاد خویش نوشته است.
۳-رساله «فی مراتب الموجودات».
۴-رساله «علم ما بعدالطبیعه» در ۱۲ فصل(به استناد فهرست لیدن): که با کمی
دگرگونی در برخی نقاط، از «الهیات شفاعین عبارات» شیخ الرییس برگرفته شده
است.
۵-کتاب «الزینته فی المنطق».
۶-کتاب «البهجه و السعاده».
۷-کتاب «فی الموسیقی».
۸- کتاب «المفارقات و النفوس»: که شاید نوشتهی بهمنیار نباشد، ولی آثار اندیشهی او در برخی از آنها پیدا است.
۹- رساله «فی اثبات العقول الفعاله و الدلاله علی عددها و اثبات النفوس السماویه».
همچنین گزیدههایی از پرسش و پاسخهای میان بهمنیار با استادش پورسینا در
کتابخانههای «لیدن»، «بودلیان» و «آمبروزیانا» نگهداری میشود.
فرزانه بهمنیار در سال ۴۴۵ خورشیدی( مطابق با ۴۵۸ قمری و ۱۰۶۶ میلادی) درگذشت.
پس از تکمیل دورههای تحصیلی پیش از کالج، در یکی از کالجهای بهنام بمبیی به مدت سه سال به فراگیری دندانپزشکی مشغول میشود، ولی از آنجا که همیشه سببی کوچک سرنوشتهای «بزرگ» را دگرگون میکند، روزی برای گرفتن عکس برای یکی از مدارک تحصیلی خود به عکاسخانهای معروف میرود. و از آنجا که روح کنجکاو و مشتاق به آموزشش در پی یادگیری تازههای هنر بوده است، شیفته کار و هنر عکاسی میشود و بناگاه تصمیم میگیرد وارد رشتهی عکاسی شود. دندانپزشکی را کنار گذاشته و چون میخواسته هنر ظریف عکاسی را از راهی درست و علمی فراگیرد، مدت چهار سال این هنر را در کلاس عکاسی «استاد بهرام جی والا» یاد میگیرد و هفت سال نیز نزد استادش به کار عکاسی مشغول میشود. ولی در پایان عشق به یار و دیار و میهن پس از ۱۴ سال دوری با گنجینهای از هنر و زبان و دانش، وی را به زادگاه خود «کرمان» بازمیگرداند و پس از ازدواج با نامزد وفادارش «طوطی خداداد نیکدین» به کار و هنر عکاسی در استان کرمان میپردازد.
استاد بهرام سهرابی طی سالها، نخستین و تنها عکاس کرمان و چند استان دیگر بود و چه بسا که برای آمادهکردن عکسهای عروسی از شهری به شهر دیگر و از استانی به استان دیگر میرفت. او هنر ظریفش را بسیار خوب و طبیعی به مشتاقانش عرضه میکرد و بدون اغراق هر فرد کرمانی چندین عکس با نوشته زیبای «عکاسخانه بهرام سهرابی» را در آلبوم خود به یادگار دارد. او مهارتی ویژه در رنگ آمیزی و نقاشی بسیار زیبای رنگی عکسهای سیاه و سفید داشت و در آن زمان که هیچ از فیلمهای رنگی نشانی نبود، عکسهای نامزدی و عروسی و … را به اندازهای با مهارت و به شیوهای علمی و جالب رنگآمیزی و نقاشی میکرد که هیچگونه تفاوتی بین این نقاشیها و فیلمهای رنگی این زمان ندارد که بنا به گفتهی صاحبان آنها، هنوز هم پس از سالها، زیبا و بدون تغییر بهجای مانده است.
او نه تنها عکاس، بلکه نویسنده، نقاش و خطاط چیرهدستی نیز بود. از اینرو با نقاشی و عکاسی و خطاطی، تابلوهای بس زیبا برجای میگذاشت. او نه تنها عکاس بزرگان و شخصیتهای برجسته زمان خود بود، بلکه با هنر نقاشی پیکره بسیاری از آنان را بسیار طبیعی بر روی کاغذ آورده است. کتابهای درسی بسیاری را با انشا و خط زیبایی او نوشته شده که دارای نقاشیهای رنگی بسیار جالبی است، که در کتابخانه خانوادگی وی موجود است.
وی به زبانهای انگلیسی و گجراتی تسلطی کامل داشت. او نه تنها به نویسندگی علاقه داشت بلکه عاشق و شیفتهی خواندن کتاب و روزنامه بود و شاید به دلیل همین مطالعه و کسب کمال همیشگی بود که بیش از زمان خود میدانست.
وی با سخنانی گرم و روحیهای نیکوکارانه همواره مشکلگشای دردهای روانی و خانوادگی، بسیاری از خانوادههای کرمانی بود و تا آنجا که توان داشت از نظر مادی و مینوی بهویژه جوانان را دلشاد مینمود، او در شهر کرمان دوستان بسیاری داشت و سخنان گرم و قلب مهربانش در دل همه جای داشت.
در سالهای پایانی زندگانیاش به هنر عینکسازی هم راه برد و در عکاسخانه معروف خود ماشین شیشهبری عینک را نیز افزود.
افسوس که عمرش کفاف چندانی نداشت و در ۲۸ بهمن ۱۳۳۸ خورشیدی و در سن ۶۲سالگی پس از یک دوره بیماری از جمع عزیزان و یارانش دور شد، اما نام خود را به عنوان نخستین عکاس و هنرمند کرمانی برای همیشه در تاریخ هنر ثبت کرد.
آیت الله قرشی دانشمند جهان اسلام و یکی از مورخان برجسته حوزه علمیه نجف بود که خدمات بسیاری را در رمینه تألیف کتب اهل بیت(ع) به تشیع ارائه کرد.
باقر فرزند شیخ شریف قرشی نجفی در
سال 1344 ق. (1926 م.) در شهر القاسم از توابع حله در کشور عراق در خانواده
ای اهل علم و تقوا به دنیا آمد.
پدر باقر یک روحانی در منطقه قاسم از مناطق حله بود. وی مادر خود را در
خردسالی از دست داد و در سن شش سالگی پدرش تربیت و تعلیم او را عهده دار شد
و وارد مدرسه دینی اهل بیت علیهم السلام شد.
جد وی مرحوم شیخ مهدی قرشی از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی بود. وجه
تسمیه این خاندان به قرشی از آن روست که این خانواده اصالتاً اهل منطقه شمس
شهر کوت و منتسب به عشیرهای به نام جعافره هستند و اگر کسی از این مناطق
به نجف میآمد به او قرشی میگفتند.
از آنجا که در اوان کودکی وی مدرسه رسمی وجود نداشت باقر و برادرش هادی در
مکتب و نزد علما و معلمان دینی به درس و تحصیل مشغول شد. وی پس از کسب
مقدمات، برای تحصیل مراحل بالاتر به نجف اشرف رفت.
باقر از سال 1380 ه.ق به درس خارج فقه و اصول پرداخت و سالیان طولانی از
محضر اساتید بزرگ نجف بهره برد. قرشی در این سالها با تعمق و مشقت بسیار،
کتب قدیمی و خطی که درباره تاریخ و فرهنگ اسلام بود را مطالعه کرد.
باقرمدتی به شاگردی شیخ باقر قفطان پرداخت و نوشتن و خط را آموخت و سپس
علوم زبان عربی را فراگرفت تا اینکه در علم نحو استاد و معروف شد. در این
هنگام به مدت هشت سال به تدریس گروهی از اهل علم در منزل خود و مسجد هندی
پرداخت و کتابی در شرح کتاب نحوی شواهد ابن ناظم تالیف نمود.
عشق به تألیف و تصنیف از کودکی همراه باقرشریف بود؛ به طوری که وی در همان
دوران آغاز تحصیل کتابی در شرح ابیات الفیه ابن مالک تألیف کرد. در دوران
تحصیلات بالاتر نیز وی به نگارش دروس شیخ محمد طاهر راضی، آیت الله خوئی و
دروس قبلی پرداخت و در کنار آن از تدریس علومی که با عشق و علاقه فراوان
آموخته بود غفلت نکرد.
وی درمنطق از محضر شیخ محمد علی الدمشقی، در بیان از محضر علامه شیخ عباس
مظف، درفقه و اصول سطح از محضر سید موسی البعاج، شیخ بشیر عاملی و آیت الله
العظمی سید محمود مرعشی نجفی بهره برد و در خارج فقه و اصول شاگرد آیت
الله ال خوئی، آیت الله شیخ محمد طاهر آل الشیخ راضی، شیخ محمد تقی
الایروانی و آیت الله سید محسن حکیم بود.
مرحوم علامه پس از فراگیری علوم مختلف دینی در محضر اساتید و علما به
نوشتن تاریخ علاقه مند شد و به خاطر اشتیاق فراوان برای نشر ارزش های اهل
بیت(ع) در این علم متخصص شد و تمام وقت خود را به نوشتن درباره شناخت اهل
بیت(ع) اختصاص داد.
اما تألیفاتی که باقرشریف را به عنوان علامه باقرشریف قرشی شهره آفاق
ساخت، کتبی است که درباره تاریخ و سیره اهل بیت عصمت و طهارت به رشته تحریر
درآورد. برخی از این آثار به شرح زیر است:
زندگی محرر اعظم و رسول اکرم محمد (ص) در 3 جلد؛ موسوعه امیرالمؤمنین (ع)
در 11 جلد؛ زندگی سیدة النساء فاطمه الزهرا (س)؛ زندگی امام حسن (ه) در 2
جلد؛ زندگی امام حسین (ع) در 3 جلد؛ زندگی امام زین العابدین (ع) در 2 جل؛
زندگی امام محمد الباقر (ع) در 2 جلد؛ موسوعه امام جعفر الصادق (ع) در 7
جلد؛ زندگی امام موسی بن جعفر (ع) در 2 جل؛ زندگی امام رضا (ع) در 2 جلد؛
زندگی امام جواد(ع)؛ زندگی امام هادی(ع)؛ زندگی امام حسن عسکری (ع)؛ زندگی
امام مهدی(عج)؛ عباس بن علی(ع) پیشوای کرامت و فداکاری در اسلام؛ زندگی
مسلم بن عقیل(ع)؛ حضرت زینب(س) نمونه جهاد در اسلام؛ اهل بیت(ع) در قرآن؛
أهل البیت در سایه سنت نبوی؛ أخلاق النبی و أهل بیته از جمله آثار آیت الله
قرشی است.
وی همچنین کتاب های اجتماع سقیفه؛ خطیرترین حادثه تاریخ سیاسی اسلام، نظام
سیاسی در اسلام، نظام تربیت در اسلام، النظام الاجتماعی فی الاسلام، نظام
خانواده در اسلام، النظام الاقتصادی فی الاسلام، انظمه الحکم والاداره فی
الاسلام، العمل و حقوق العامل فی الاسلام، هذه هی الشیعة، بحوث عقائدیه
مقارنه، الشیعة والصحابه، السجود علی التربة الحسینیة، أضواء علی زیاره أهل
القبور، سلامه القرآن من التحریف، الفقه الاسلامی تأسیس اصالته، تقریرات
فقه و اصول آیت الله خوئی (به صورت خطی در کتابخانه امام حسن(ع) در نجف
نگهداری میشود)، بررسی و تحلیلی درباره مختار ثقفی را در زمینه
اسلامشناسی، تاریخ، فقه، فرهنگ و اجتماع به رشته تحریر درآورده است.
خصوصیات آثار آیت الله قرشی
شیخ باقر شریف قرشی توانست با توجه به اختناق شدیدی که در عراق نسبت به
چاپ کتاب های دینی به خصوص در زمان رژیم صدام وجود داشت به تألیف و چاپ
کتاب هایی در زمینه اهل بیت (ع)، تشیع و عقاید اسلامی دست بزند. وی دراین
باره گفته بود به خاطر سانسور و نظارت شدید بر چاپخانه ها، برای نشر آثار
دینی شیعه به برخی چاپخانه ها پول میدادم تا آثار را منتشر کنند ولی نام
مؤسسات نشر لبنان، دمشق، قاهره و مانند آن را بزنند تا آثار منتشره ضبط
نشود.
توجه مؤلف در نگارش تألیفات به مسائل و نیازهای زمانه ویژگی دیگر تألیفات
آیت الله قرشی درباره اهل بیت (ع) و ابعاد مختلف نظامات اسلامی است. به
گونه ای که وی انگیزه اصلی خود از نگارش سیره الائمه الطاهرین (ع) را از
زمانی می داند که در گفتوگویی با شهید محمد باقر صدر از طرف شهید چنین ذکر
شد که کار علمی، موضوعی و روشمند در زمینه اهل بیت (علیهم السلام) صورت
نگرفته است. و نیز زمان عبدالکریم قاسم که تفکرات کمونیستی در حال گسترش
بود ایشان با مطالعات خود در این زمینه به نگارش کتاب های مختلفی از جمله
العمل و حقوق العامل فی الاسلام، فی انظمه الحکم و الاداره دست زدند.
مراجعه به کتاب های شیعه و سنی و استنادات آن ها و پرهیز از مراجعه صرف به
کتاب های شیعی از خصوصیت دیگر تألیفات این عالم شیعه به شمار می رود.
با مراجعه به تألیفات آیت الله قرشی درباره اهل بیت(ع) می توان سبک بخصوصی
از تاریخ نگاری را ملاحظه کرد. وی در تاریخ نگاری از مراجعه صرف به کتاب
های تاریخی پرهیز کرده و مبنای کار خویش در تألیف تاریخ أهل بیت (ع) را
احادیث و روایاتی که از آنان رسیده است قرار داده که با نثری روان نقل کرده
و حوادث تاریخی را از دل آن بیرون می کشد که خود منبع مهمی در دستیابی
خوانندگان به احادیث ائمه (ع) در زمینه های مختلف فقهی، علمی، سیاسی که به
صورت های مختلف از ائمه (ع) به دست ما رسیده است به شمار می رود. نویسنده
حتی دعاهایی که معصومین (ع) در شرایط گوناگون ارائه داده اند را نیزدر آثار
خود آورده است.
علاوه بر این که نقل و بررسی احادیث ابعاد مختلف زندگی اهل بیت(ع) را از
زبان خود آنان برای خوانندگان روشن می سازد، مؤلف به اوضاع زمانه به لحاظ
سیاسی، علمی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی نیز توجه داشته و با دادن اطلاعاتی
به خواننده، به بررسی جایگاه معصومین (ع) با توجه به روایات می پردازد.
به لحاظ محتوایی نویسنده سعی در مطرح نمودن ابعاد تازه و مطرح نشده تاریخ
معصومین (علیهم السلام) داشته است. به عنوان نمونه وی به بعد دیگری از
زندگی امام سجاد (ع) که علاوه بر زهد، بانی تمدن اسلامی و سازنده دوباره
اسلام بودند پرداخته و این که این امام شهر مدینه را مرکزی علمی ساختند، و
تحلیل اثر امام سجاد (ع) در رساله الحقوق و صحیفه سجادیه، زندگی و حیات
علمی امام (ع) از زمره آن است.
آیت الله قرشی در بخشی از کتاب خود در باره حیات علمی امام سجاد (ع) چنین
آورده است: امام سجاد (ع) مسجد پیامبر (ص) را محل مرکز مدرسه خود قرار داد و
در شبستان مسجد بحث و مذاکرات خود را برعلما و فقها القا می فرمود و این
مباحث شامل علم فقه، تفسیر، حدیث، فلسفه، علم کلام و قوانین رفتار و اخلاق
بود.
تألیفات وی علاوه بر این که ابعاد مختلف زندگی ائمه (ع) را نشان داده
اطلاعات مهمی نیز درباره اصحاب و شاگردان ائمه(ع) نیز به خوانندگان ارائه
می دهد که تلاش او را در رجال شناسی را نشان می دهد.
ویژگی دیگر نگارش کتابهای تاریخی این مؤلف این است که هر چند در ارائه
اطلاعات تاریخی به احادیث و روایات رسیده از ائمه (ع) توجه خاص داشته اما
به نقل صرف آنان نیز اکتفا نکرده و به لحاظ صحت و سقم احادیث از روش حدیث
شناسی شیعه و بررسی راوی و روایت به لحاظ سندی و عقلانی استفاده کرده است.
آیت الله قرشی با طرح تمام موضوعاتی که متضاد به نظر می رسد با منطق و به دور از هیاهو به نقد آراء و نظرات مختلف پرداخته است.
یکی از مسائل مطرح در تاریخ این است که آیا می توان نویسنده کاملا بی طرف
داشت یا خیر؟ و از آن جایی که عقاید هر شخص خواه ناخواه در زاویه دید
گوینده و نویسنده تأثیر می گذارد ـ که البته داشتن زاویه دید با طرفداری
مغرضانه تفاوت دارد ـ در تألیفات شیخ باقر شریف قرشی ضمن این که وی یک عالم
شیعی بوده و استنادش در تاریخ نگاری به احادیث ائمه(ع) است ویژگی خاصی
میبینیم. بر خلاف روش برخی افراد و مکاتب که ابتدا دیدگاه خود را مشخص
نموده و سپس با آوردن یک سری دلایل جریان مربوط به خود را به حق جلوه
میدهند، ایشان سعی نموده اند حوادث تاریخی و تاریخ معصومین(ع) را با آوردن
احادیث ائمه(ع) و دلایل عقلانی خود ارائه کرده وحقانیت آنان را اثبات
نماید.
با شیوع تفکرات سوسیالیستی در کشورهای عربی، مرحوم قرشی کتبی درباره معرفی
اسلام و مقابله با کمونیسم در عراق نوشت و خود را فداکارانه در تقابل با
قاسم رییس جمهور وقت عراق قرار داد و از اسلام در مقابل تئوری های الحادی
دفاع کرد.
تاسیس کتابخانه امام حسن(ع)
علامه شیخ باقر(ره) کتابخانه امام حسن(ع) را در حالی تاسیس کرد که آن زمان
به جز کتابخانه حسینی و کاشف الغطاء کتابخانه دیگری درعراق نبود. وی تلاش
زیادی برای تألیف انجام داد و به این باور رسید که بهترین خدمت به تفکر و
دانش، تاسیس کتابخانه است. به همین دلیل با همکاری برادرش شیخ هادی قرشی
کتابخانه امام حسن(ع) تاسیس شد ولی در ابتدا پاسخگوی تعداد کمی از علاقه
مندان بود و سپس توسعه یافت، تا اینکه پس از مدتی تلاش تعداد کتب موجود در
کتابخانه به صدهزار جلد رسید و البته تعداد چهارصد نسخه خطی نیز در آنجا
نگهداری می شد.
پس از مدتی با توجه به افزایش حجم کتب و علاقمندان کتابخانه ای با پنج
طبقه ساخته شد تا بتواند پاسخگوی مشتاقان علم باشد؛ که چهار طبقه آن برای
مراجعه علاقمندان و مخزن کتابخانه و طبقه پنجم جهت حضور پژوهشگران و اساتید
حوزه و دانشگاه اختصاص یافت.
این دانشمند بزرگ جهان معاصر و یکی از متفکران برجسته حوزه علمیه نجف با
تالیفات گرانسنگ خود کتابخانه ها را پربار ساخت و این تالیفات به شهرت
رسید. و به همین خاطر جایزه قدیمی ترین مؤلف عراق را از وزارت فرهنگ دریافت
کرد.
وی پنجاه سال آخر عمر بابرکت خود را صرف تالیف کتابه هایی پربار درزمینه معرفی سیره اهل بیت عصمت و طهارت کرد.
آیت الله علامه شیخ باقر شریف قرشی سرانجام پس از یک عمر خدمات علمی و
فرهنگی سترگ، و بعد از تحمل یک دوره بیماری طولانی روز 26 رجب 1433 (29
خرداد 1391) در 86 سالگی در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت./
دکتر محمد معین در سال 1297 ش در شهر رشت و در خانواده ای روحانی به
دنیا آمد. در دوران کودکی، نخست مادر و پس از 5 روز پدر را از دست داد و از
آن پس پدربزرگش سرپرستی او را به عهده گرفت. پس از اخذ دیپلم، کارشناسی
ادبیات و فلسفه و علوم تربیتی را از دارالفنون گرفت و در روزگاری که وسایل
ارتباط جمعی گستردگی حال حاضر را نداشت، به وسیله آموزش مکاتبه ای، از
آموزشگاه روان شناسی بروکسل بلژیک خط شناسی، قیافه شناسی و مغزشناسی را فرا
گرفت. این ادیب سرشناس اولین فرد دارای درجه دکترای ادبیات فارسی در ایران
است.
در سال 1336 که سازمان لغتنامه دهخدا به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
انتقال یافت، طبق اساسنامه شورای دانشگاه، ریاست آن سازمان به عهده دکتر
معین محول شد. از این استاد بزرگ ادب فارسی تالیفات متعددی بر جای مانده که
فرهنگ لغت و اعلام معین، مشهورترین
آن هاست. وی علاوه بر اخذ نشانهای متعدد علمی در داخل کشور، در پاییز
1340 ش نیز از طرف دولت فرانسه، نشان عالی هنر و ادب را دریافت کرد. دکتر
معین در نهم آذر 1345 ش در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بی هوشی موقت و در بیمارستان بستری شد.
بر اثر همین عارضه وی به حالت اغما فرو رفت و در مرداد 1346 با همان حال
برای معالجه به کانادا اعزام شد. معالجات سودی نبخشید و سرانجام پس از
حدود 5 سال اغما، در 13 تیر 1350 در 53 سالگی به رحمت ایزدی پیوست.
پرفسور محمد حسن گنجی، پدر علم جغرافیا و هواشناسی ایران، درگذشت.
پرزیدنت امریکایی (1809- 1865)
«آبراهام لینکلن» در 12 فوریه 1809 (همزمان با چارلز داروین) در خانواده
ای فقیر و در کلبه ای چوبی در مزرعه «سینکینگ اسپرینگ» به دنیا آمد. پدرش
«توماس لینکلن» و مادرش «ننسی هانکز» نام داشت و هر دو بی سواد بودند.
آبراهام یک خواهر بزرگتر به نام سارا لینکلن داشت که در سال 1805 به دنیا آمد. برادر کوچک وی، توماس در اوان کودکی جان سپرد.
والدین آبراهام
عضو کلیسای پروتستان بودند که به دلیل رد حمایت از برده داری، از کلیسای
بزرگ جدا شده بود. وی از دوران کودکی برخورد زیادی با احساسات ضد برده داری
داشت. با این وجود، هرگز به کلیسای پدر و مادرش و یا کلیساهای دیگر
نپیوست. در سال 1816، زمانی که لینکلن 7 ساله بود، همراه با پدر و مادرش به
بخش بری هند نقل مکان کرد. در این ناحیه، در کلبهای چوبی و بدون در و
پنجره زندگی می کردند که کف آن پر از علفهای وحشی بود. رختخوابهائی که
تشکهای آن را با برگ خشک پر کرده بودند، یک یا دو چهار پایه، یک میز و یک
کتاب مقدس، همه اثاث و دارایی آنها را تشکیل می داد. او بعدها پی برد که
این جابجایی بعضاً به دلیل برده داری و نیز به علت مشکلات اقتصادی موجود در
کنتاکی صورت گرفته است. در سال 1818، مادرش در سن 34 سالگی و بر اثر عارضه
ای جان باخت. اندک زمانی بعد، پدر لینکلن با سارا بوش جانستون ازدواج کرد.
سارا، لینکلن را مانند بچه های خودش بزرگ کرد و در مقایسه لینکلن با پسر
واقعی خودش چنین گفت : «هر دو بچه های خوبی بودند. اما اکنون که دیگر
هیچکدام نیستند، باید بگویم که آبراهام بهترین پسری بود که در تمام عمرم
دیدم » ( لینکلن، نوشته دیوید هربرت دونالد، 1995).
تحصیلات رسمی او احتمالاً فقط 18 ماه آموزش، آن هم به وسیله معلمان غیر
رسمی بوده است. در واقع، او خود آموخته بود، هر کتابی که می توانست، قرض می
گرفت و می خواند. بر انجیل، آثار ویلیام شکسپیر، تاریخ انگلستان و تاریخ
آمریکا کاملاً مسلط بود و خود شیوه ای بسیار ساده برای سخن گفتن برگزید که
حضار را - که به سخنان پرطمطراق عادت کرده بودند - متحیر می ساخت. روزی
کتابی کهنه و موش خورده از شرح زندگی واشنگتن بدست آورد، آنرا با دقت
فراوان خواند و بقدری شیفته آن شد که شاید اساس فکری و شخصیت ترقی جوی
آبراهام متاثر از آن باشد.
در ۱۸ سالگی، در دکانی کوچک مشغول به کار شد. در ۱۵ مایلی خانهاش،
دادگاههائی در فصول معینی از سال تشکیل میگردید. لینکلن گهگاه صبح زود خود
را به آنجا میرسانید و پس از آنکه تمام روز خود را به شنیدن سخنان
قاضیان و دادستان و متهمان می گذراند، شامگاهان به خانه باز میگشت. او
کتاب « قانون اساسی تجدید نظر شده ایالت ایندیانا» را نیز برای مطالعه به
عاریه گرفت. مدتی نیز به کمک برادر ناتنی خود، کشتی بی بادبان مسطح میساخت
و چون با دقت فراوان این کار را به انجام رسانید، صاحب کار، تصدی یک
کارخانه و همچنین دکان بزرگی در نیوسالم را به او واگذار نمود. لینکلن با
مشتریان رفتار خوبی داشت. یکبار از یک مشتری اشتباهاً حدود ۶ سنت اضافه
گرفته بود، شب هنگام دو سه مایل راه رفت تا مبلغ مزبور را به مشتری پس
بدهد.
لینکلن که در خانواده ای فقیر پا به دنیا گذاشت، در تمام طول زندگیش با
ناکامی مواجه شد. او در هشت دوره انتخابات شکست خورد و دو بار در کار تجارت
ناکام ماند و به درهم ریختگی روانی دچار شد. بارها امکان داشت که از همه
چیز دست بشوید و تسلیم شود، اما چنین نکرد و بزرگترین رئیس جمهور در تاریخ
آمریکا شد. لینکلن قهرمان بود و هیچ گاه اسیر یاس و ناامیدی نشد. وی در سال
1860 و در سن 51 سالگی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد و در سال 1865،
در آغاز دومین دوره ریاست جمهوری خود به قتل رسید وی در این مورد بیان
داشت:
« راهی خسته کننده و لغزنده بود، یک پایم لغزید و به پای دیگرم خورد تا آن
را هم از راه رفتن باز دارد، ولی من به خود آمدم و گفتم این صرفاً لغزشی
است، نه از پا افتادن».
آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود و زمانی که رئیس جمهور آمریکا شد، طبعاً همه اشراف زادگان سخت برآشفتند، و آزرده و خشمگین شدند.
در اولین روزی که میرفت تا نطق افتتاحیه خود را در مجلس سنای آمریکا
ارائه دهد، درست موقعی که داشت از جا برمیخاست تا به طرف تریبون برود،
اشراف زاده ای بلند شد و گفت : « آقای لینکلن، هر چند شما بر حسب تصادف
پست ریاست جمهوری این کشور را اشغال کردهاید، اما فراموش نکنید که همیشه
به همراه پدرتان به منزل ما میآمدید تا کفشهای خانواده ما را تعمیر کنید
و در این جا خیلی از سناتورها کفشهایی به پا دارند که پدر شما آنها را
ساخته است. بنابراین، هیچ گاه اصل خود را از یاد نبرید». این مرد فکر
میکرد با این کار او را تحقیر میکند؛ اما انسانهای عالیقدر فراتر از
تحقیرند. آبراهام لینکلن گفت :
« من از شما سپاسگزارم که درست پیش از ارائه اولین خطابهام به مجلس سنا،
مرا به یاد پدرم انداختید. پدرم چنان طینت زیبایی داشت، چنان هنرمند خلاقی
بود که هیچ کس قادر نبود کفشهایی به این زیبایی بدوزد. من خوب میدانم که
هر کاری هم انجام دهم، هرگز نمیتوانم آن قدر که او آفرینشگر بزرگی بود،
رئیس جمهور بزرگی باشم. من نمیتوانم از او پیشی بگیرم. در ضمن، میخواهم
به همه شما اشراف زادگان خاطر نشان سازم، اگر کفشهای ساخت دست پدرم
پاهایتان را آزار میدهد، من هم این هنر را زیر دست او آموختهام. البته من
کفاش قابلی نیستم، اما حداقل میتوانم کفشهایتان را تعمیر کنم. کافی است
به من اطلاع بدهید تا خودم شخصاً به منزلتان بیایم ».
سکوتی سنگین بر فضای مجلس حکمفرما شد.
لینکلن تلاش بسیاری برای لغو بردگی نمود و تصمیم گرفت تا برده فروشی را
بطور قطع براندازد. وی در 23 سپتامبر 1862به اعضای کابینه گفت، من با خدای
خود عهد کردهام که این عمل را انجام دهم و به دنبال آن، اعلامیه آزادی را
صادر نمود که به موجب آن، چهار میلیون برده آزاد می شدند. این اقدام
لینکلن، بزرگترین حادثه قرن نوزدهم به شمار میرود.
در 14 آوریل 1865 ( ساعت 10 و چند دقیقه شب )، پنج روز پس از پایان جنگ
داخلی 4 ساله آمریکا، آبراهام لینکلن رئیس جمهوری وقت این کشور در جایگاه
شماره 7 تماشاخانه فورد در مرکز شهر واشنگتن هدف گلوله « جان ویلکس بوث
John Wilkes Booth » یک بازیگر 26 ساله تئاتر و از هواداران کنفدراسیون
آمریکا ( طرفداران کاهش قدرت دولت مرکزی ــ جنوبی ها ) قرار گرفت و چند
ساعت بعد ( ساعت 7 و 22 دقیقه بامداد 15 آوریل ) درگذشت. ضارب موفق شد از
پنجره فرار کند و با اسبی که از قبل زیر پنجره آماده بود، از محل دور شد.
وی پس از تیراندازی به لینکلن، که در کنار همسرش نشسته بود و صحنه را
تماشا می کرد، فریاد زد : جنوب انتقام گرفت. بوث از فاصله یک متر و نیمی
تنها یک گلوله به پشت جمجمه لینکلن شلیک کرده بود.
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش:
- او باید بداند که همه مردم عادل و صادق نیستند.
- به پسرم بیاموزید که به ازای هر آدم شیاد، انسانهای درست و صدیق هم وجود دارند.
- به او بگویید در ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر باحمیتی نیز وجود دارد.
- به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هست.
- می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید، اگر با کار و زحمت یک
دلار کسب کند، بهتر از این است که پنج دلار از روی زمین پیدا کند.
- به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد.
- او را از غبطه خوردن برحذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
- اگر می توانید به او نقش مهم کتاب در زندگی را آموزش دهید.
- به او بگویید که تعمق کند:
به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان،
به گلهای درون باغچه،
به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود.
- به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر است مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد.
- به پسرم یاد دهید که با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد.
- به او بگویید به باورهایش ایمان داشته باشد، حتی اگر همه خلاف او حرف بزنند.
- به پسرم یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد، انتخاب کند.
- ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید، اگر می توانید به پسرم یاد دهید که در اوج اندوه تبسم کند.
- به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی وجود ندارد.
- به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.
- به او بگویید تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند، پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
- در کار تدریس به پسرم ملایمت بخرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید؛ بگذارید که شجاع باشد.
دلم میان دو زلفت نهان شد ای مه روی |
زبهر آنکه زچشمت همی بپرهیزد |
|
نه بینی آنکه چو مر زلف را به شانه زنی |
سر دو زلف تو در شانه می درآویزد |
|
همی بترسم کو را برون برد زمیان |
چودید چشمت زو رستخیز می خیزد |
|
وگر بخسبد یک چشم زخم وقت سحر |
نسیم زلف تو آن خفته را برانگیزد |
|
وگر ببیند غماز غمزه تو دلم |
هلاک جان بود ارجان ازو بنگریزد |
چیست این باژگونه طبع فلک |
گاه دیوی ست زشت وگاه ملک |
|
زبس این پر گزافه قسمت او |
از حقیقت دلم کشیده به شک |
|
بی خرد زو نشسته تکیه زده |
زیر دیبای زرش خز و فنک |
|
با خرد را ازو به خورد وبه خواب |
زبرش آتش ست وزیر خنک |
|
گویی اردهر کرده داد وکند |
این چنین داد کی بود ویحک |
|
درک الاسفل است جای امید |
به درج مرد کی رسد زدرک |
|
نیکبختی چو آب ومن سمکم |
او زمن دور چون سم از سمک |
|
دیریابست تا کی این گله زو |
به جهان دم مزن ز لی و زلک |
|
فلک از طبع برنگردد وتو |
بی تکلف گله مکن زفلک |
هرآن کسی نباشد زاخترش اقبال |
بود همه هنر او به خلق نامقبول |
||||
شجاعتش همه دیوانگی فصاحت حشو |
سخن گزاف وکریمی فساد وفضل فضول |
||||
آنجا که درم باید انبار براندازم |
وانجا که سخن باید چون موم کنم آهن |
||||
چون باد همی گردد با باد همی گردم |
گه با قدح وبربط گه با زره وجوشن |
||||
اگر به دولت با رودکی نه همسانم |
عجب مکن سخن از رودکی نه کم دانم |
|
اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را |
زبهر گیتی من کور بود نتوانم |
|
هزار یک زان کو یافت از عطای ملوک |
به من دهی سخن آید هزار چندانم |
«غیاث الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم نیشابوری» مشهور به «خیام نیشابوری»، حکیم، ریاضی دان، ستاره شناس و شاعر به نام ایران در دروره سلجوقی است. وی در سال ۴۲۷ هـ . خ، در نیشابور به دنیا آمد. از همان دوران کودکی، به فراگیری علوم در نزد دانشمندان برجسته زادگاهش از جمله امام موفق نیشابوری پرداخت. وی پس از فراگیری علوم زمان خود و تبحر در ریاضیات و فلسفه، در سال ۴۶۱ هجری، زادگاه خود را به قصد کسب علم و دانش ترک و راهی سمرقند شد و در این شهر بود که با پشتیبانی ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد، قاضی القضات سمرقند، اثر مهم خود، یعنی «رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله» را تالیف کرد.
بعد از مدتی و به دنبال دعوت جلال االدین ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام
الملک طوسی، خیام، عازم اصفهان شد و در آن جا، به همراه عده ای از
دانشمندان و ریاضی دانان معروف زمان خود به انجام تحقیقات نجومی در رصدخانه
ای که به دستور ملکشاه تاسیس شده بود، پرداخت و نتیجه این تحقیقات ، اصلاح
تقویم رایج در کشورمان و تنظیم «تقویم جلالی» بود که به نام « جلال الدین
ملک شاه » شهرت دارد.
خیام نیشابوری، بعد از وفات ملک شاه و کشته شدن نظام الملک، اصفهان را به
قصد خراسان ترک کرد و باقی عمر خود را در شهرهای مهم خراسان، به ویژه
نیشابور و مرو گذراند.
غیاث الدین ابوالفتح، علاوه بر اصلاح «گاهشمار ایران» و «محاسبه مدار گردش
کره زمین به دور خورشید»، برای اولین با در «تاریخ علم ریاضی» توانست
«معادله های درجه اول تا سوم» را دسته بندی کند و سپس با استفاده از
«ترسیمات هندسی» مبتنی بر مقاطع مخروطی راه حلی کلی برای تمامی آن ها ارایه
دهد. وی، همچنین برای اثبات «اصل توازی یا اصل پنجم مقاله اول اصول
اقلیدس» گزاره هایی را بیان کرد و بدین ترتیب راه را برای «شکل گیری هندسه
نا اقلیدسی» هموار کرد.
هرچند حکیم عمر خیام، بیشتر عمر خود را صرف ریاضی، ستاره شناسی، تاریخ و
دیگر علوم زمان کرد و در این حوزه ها، از برجسته ترین دانشمندان ایران به
شمار می رود، ولی بیشتر شهرت وی به خاطر رباعیاتش است که برای اولین بار
توسط «فیتر جرالد» به انگلیسی ترجمه و منشر شد، ولی نخستین تصحیح معتبر
رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام شد. صادق هدایت درباره علت مخفی بودن
رباعیات خیام می گوید: « گویا ترانههای خیام در زمان حیاتش به واسطه تعصب
مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یک دسته از دوستان همرنگ و صمیمی
او شهرت داشته یا در حاشیه جنگها و کتب اشخاص باذوق به طور قلمانداز چند
رباعی از او ضبط شده و پس از مرگش منتشر گردیده است.» باید اشاره کرد؛
معاصرانش هم چون نظامی عروضی و ابوالحسن بیهقی از رباعیات وی بی خبر بودند و
یادی از آن نکرده اند.
حکیم عمر خیام نیشابوری پس از سال ها دانش اندوزی و تحقیق در حوزه های
مختلف علمی، سرانجام در سال ۵۱۷ هـ . ق، در زادگاه خود « نیشابور » دیده از
جهان فرو بست.
آثار بر جای مانده :
- رساله فی براهین الجبر و المقابله : درباره معادلات درجه سوم
- رساله کون و تکلیف : درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف
- رساله ای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس
- رساله میزان الحکمه : راه حل جبری مساله تعیین مقادیر طلا و نقره را در آلیاژ معین و به وسیله وزن های مخصوص به دست می دهد .
- القول علی اجناس التی بالاربعا : اثری درباره موسیقی
- رساله ضیاء العلی
- رساله ای در صورت و تضاد
- ترجمه خطبه ابن سینا
- رساله ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
- رساله مشکلات ایجاب
- رساله ای در طبیعات
- رساله ای در بیان زیج ملکشاهی
- رساله نظام الملک در بیان حکومت
- رساله لوازم الاکمنه
- رساله معراجیه
- رساله ای در علم کلیات
- رساله ای در تحقیق معنی وجود
- نوروزنامه
- رباعیات خیام
ابوسعید
احمد بن محمد بن عبدالخلیل سجزی، از ریاضیدانان وستاره شناسان نامیایران
است در قرن چهارم هجری و حدود سال ۳۳۰ هـ. ق، در سیستان به دنیا آمد. وی
دوران کودکی و جوانی خود را در زادگاهش گذراند. ولی در اواسط عمر خود به
شیراز سفر کرده و در آن جا ساکن شد.
ابوسعید سنجری، در رساله خود به نام «رساله المدخل الی علم الهندسه» درباره
فعالیت های علمی خود می نویسد: « در سیستان ابزار عظیم و مهمی ساخته ام.
مدلی از کل عالم، متشکل از افلاک، جرم های آسمانی، مدارهای حرکت آن ها و
اندازه هایشان، مقدار فاصله ها و حجم های آن ها و شکل زمین، اماکن، شهرها،
کوه ها، دریاها، بیابان ها، درون کره های توخالیو مشبک، آن را هیئت کل
نامیده ام.»
ابوسعید سجزی همچنین در بخش هندسه، به حل مسئله تثلیث زاویه از طریق تقاطع
یک دایره با هذلولی متساوی القطرین پرداخت و نام این روش را «هندسه ثابت»
نامید. سنجزی برای اولین بار جبر هندسی را به حوزه سه بعدی توسعه داد که
این رساله اولین نمونه متون در دوره اسلامی است. وی در حوزه ستاره شناسی
نیز تبحر خاصی داشت به طوری که ساخت اسطرلاب زورقی از ابداعات وی در حوزه
نجوم به شمار می رود و نشان از اعتقاد وی به حرکت وضعی زمین است.
ابوسعید سجزی سرانجام در سال ۴۱۴ هـ. ق، درگذشت.
آثار برجای مانده:
کتاب الاختیار، تحصیل القوانین الهندسه المحدود، الزایجات الکواکب، المدخل، رساله در حل ده مساله، رساله فی باب انقسام خط مستقیم ذی النهایه، رساله فی خواص الشکل الجسم الحادث، رساله فی عمل البرکار التام و هو برکار المخروط در خصوص ساختمان پرکار تام
آثار برجای مانده :
کتاب جبر و مقابله: این کتاب مهم ترین کتاب خوارزمی و
نیز اولین «کتاب جبری» است که وی در این کتاب به هیچ وجه از «حروف» و
«علامت ها» استفاده نکرده ولی حل معادلات به دو روش که ما امروزه «جمع
جبری» و «نقل جمعی» از یک طرف به طرف دیگر می نامیم ،انجام داده است.
دومین اثر خوارزمی «رساله ای است مقدماتی در حساب» که ارقام هندی در آن
به بکار رفته و نخستین کتابی است که نظام ارزش مکانی را که از هند بود به
صورت اصولی و منظم شرح می دهد.
اثر دیگر وی زیج السند هندی است که اولین اثر اخترشناسی به زبان عربی محسوب می شود و شکل جداول آن متاثر از جدول های بطلمیوس می باشد.
کتاب صوره الارض چهارمین اثر در زمینه گیتی شناسی است که
شامل فهرست طول و عرض همه شهرهای بزرگ و اماکن آن زمان است. این اثر به
احتمال زیاد مبتنی بر نقشه جهان نمای مامون است که به نوبه خود شامل
جغرافیایی بطلمیوس بود.
آخرین اثر برجای مانده از وی رساله کوتاهی است درباره تقویم یهود. البته خوارزمی دو کتاب دیگر درباره «استرلاب» نوشته است.
افلاطون می گوید: بی صبری، شخص را از هیچ رنجی نمی رهاند، بلکه درد جدیدی را برای از پا در آوردن او به وجود می آورد.
فیلسوف یونانی (428 – 348 ق.م)
افلاطون در سال 428 ق. م در یک خانواده اشرافی و اصیل آتنی متولد شد. نام
اصلی او«آریستوکلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به خاطر پیکر تنومندش به او
داده شد. وی یکی از بزرگترین فلاسفه جهان به شمار می رود. دوره جوانی او با
دوره درخشندگی فرهنگ آتنی همراه بود و در همان دوران، یعنی در سن بیست
سالگی با سقراط ملاقات کرد و شاگرد او شد. بستگانش اصرار داشتند که او به
حرفه خانوادگی خود یعنی سیاست بپردازد، اما وقتی محاکمه و مرگ استادش را به
دست سیاستمداران مشاهده نمود، سیاست را رها کرد. او در محاکمه سقراط حاضر
بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت کرد.
پس از مرگ استاد، افلاطون
آتن را ترک نموده و به مناطق مختلفی نظیر مگارا و سیسیل سفر کرد که خطرات
بزرگی هم برایش در برداشت؛ تا جایی که اسیر شد و حتی در معرض مرگ قرار
گرفت؛ اما سرانجام آزاد شد و به آتن بازگشت.
افلاطون پس از بازگشت به آتن در سال 388 ق.م ، « آکاد می » خود را با هدف
ترویج و تشویق بی طرفانه علم، در این شهر بنا نمود. آکادمی افلاطون را به
حق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید، زیرا در آنجا مطالعات و تحقیقات
محدود به فلسفه محض نبود، بلکه رشته های وسیعی از علوم مانند ریاضیات، نجوم
و علوم طبیعی را نیز در بر می گرفت. جوانان از شهرهای دور و نزدیک به آن
جا می آمدند و علوم مختلف را فرا می گرفتند. یکی از همین جوانان، ارسطو بود
که بعدها در زمره بزرگ ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر
سرپرستی آکادمی و رهبری مطالعات، به تدریس هم می پرداخت و شاگردانش از درس
های او یادداشت برمی داشتند. بسیاری از آثاری که از او باقی مانده، حاصل
این یادداشت هاست.
در روانشناسی افلاطون، رفتارهای انسان از سه منبع میل، اراده و عقل سرچشمه می گیرد. میل انسان شامل مواردی نظیر تملک شهوت و غرایز
می شود. هیجان هم مواردی مانند شجاعت، قدرت طلبی و جاه طلبی را در برمی
گیرد. عقل نیز مسئول مواردی نظیر اندیشه، دانش و هوش است. منابع ذکر شده در
افراد مختلف دارای درجات متفاوتی است. مثلا در بازاریان، کسبه و عموم
مردم،«میل» نقش اصلی را در زندگی بازی می کند و در جنگجویان و لشگریان،
«هیجان» نقش اصلی را بر عهده دارد. عقل نیز پایه رفتار حکماست.
بعد از این مقدمات، افلاطون شروع به ترسیم جامعه آرمانیش می کند و برای
ایجاد آن، راهکاری هم ارائه می دهد. آرمانشهر او جامعه ای است که درآن هر
کس با توجه به ذاتش، یعنی همان منابع رفتاری که ذکر شدند، در جای خودش قرار
گرفته باشد. مثلا کسی که میل بالایی دارد، فقط مشغول کسب و کار خود شود و
در کار سیاست دخالت نکند، یا کسی که از شجاعت و هیجان بالایی برخوردار است،
شغل اش در جامعه نظامی باشد. در آرمانشهر افلاطون، سزاوارترین گروه برای
حکومت، فلاسفه هستند که در آنها عنصر عقل در درجه بالایی قرار دارد (نوعی
از نخبه گرایی).
اینجاست که افلاطون نیز مانند سقراط تمایلش را به آریستوکراسی (حکومت
اشراف) نشان داده و به عناد با دموکراسی بر می خیزد. البته باید توجه داشت
که اشراف یا شریفترین مردم برای حکومت الزاماً کسانی نیستند که دارای قدرت و
ثروت اند؛ بلکه این افراد باید دارای حکمت باشند تا از شایستگی لازم برای
حکومت برخوردار گردند.
از نگاه افلاطون، اصل و اساس سیاست برخاسته از مفهوم «عدالت» است و آنچه
او را وامی دارد تا به بحث سیاست در کتاب جمهور بپردازد، چیزی جز بررسی
عدالت در وجود انسان نیست. اساس استدلال او نیز بدین گونه است که انسان را
نمونه کوچکتر یک شهر می داند و بحث را درباره شهر آغاز می کند تا با روندی
قیاسی، نتیجه آن را به انسان نیز تعمیم دهد. از ویژگی های آرمانشهر افلاطون
می توان موارد زیر را برشمرد :
- منشا و ریشه آن عدالت است؛
- یکی از مبانی آن، اصل تقسیم کار و تخصصی شدن کار است؛
- غایت اصلی و اولیه آن اقتصادی است؛
- جامعه ای نخبه گرا و طبقاتی است.
در میان آراء و عقاید افلاطون، سه مساله وجود دارد که ارکان و مشخصات اصلى
فلسفه وی را تشکیل مىدهد، و ارسطو در هر سه مساله با او مخالف بوده است.
1- نظریه مثل : طبق نظریه مثل، آنچه در این جهان مشاهده مىشود، اصل و
حقیقت اش در جهان دیگر وجود دارد و افراد این جهان به منزله سایهها و عکس
هاى حقایق آن جهانى مىباشند. مثلاً همه انسان هایی که در این جهان زندگى
مىکنند، داراى یک اصل و حقیقت در جهان دیگر هستند و انسان اصیل و حقیقى،
انسان آن جهانى است؛ این امر در مورد اشیاء نیز صدق می کند. افلاطون آن
حقایق را « ایده» مىنامد. در دوره اسلامى، کلمه « ایده» به « مثال» ترجمه
شده است و مجموع آن حقایق به نام « مثل افلاطونى » خوانده مىشود.
افلاطون مانند فلاسفه پیش از سقراط بر این باور بود که تمام طبیعت در حال
حرکت و تغییر است. تمام چیزها از ماده ساخته شده اند و در اثر گذشت زمان
دچار فرسایش می شوند؛ اما چیزهایی هم هستند که جاودانه و تغییر ناپذیرند؛
آنها قالب ها یا صورت های موجوداتند. مثلا تمام انسان ها به وجود می آیند و
می میرند، اما یک چیزی هست که همه انسان ها به طور مشترک دارند و سبب می
شود آنها را انسان بدانیم. آن چیز، الگو، قالب و یا همان صورت جاودانه و
تغییرناپذیر انسان است.
به بیان دیگر، افلاطون به این نتیجه رسید که در ورای جهان مادی، باید
حقیقتی نهان باشد. وی این حقیقت را عالم مثال (عالم این صورت ها) خواند.
صورت های جاودان و تغییر ناپذیر موجودات طبیعت، در این عالم وجود دارند.
حقایق و واقعیات عالم که جاودان و دگرگونی ناپذیرند، همان صورتها هستند و
آنچه ما با حواس خود درک می کنیم (یعنی پدیده های طبیعی و محسوسات)، چیزی
جز سایه های این حقایق نیست. تمام امورعالم چه مادی مانند حیوانات، جمادات و
نباتات و چه غیر مادی مانند شجاعت، عدالت و دیگر فضایل اخلاقی، صور و
حقایقی دارند که نمونه کامل این امور بوده و در عالم مثال قرار دارند. در
نظر افلاطون، ما قادر نیستیم از چیزی که پیوسته در حال تغییر است، شناخت
حقیقی پیدا کنیم.
جهان طبیعت پیوسته در حال تغییر است و شناخت حقیقی نمی تواند به آن تعلق
بگیرد. در مورد عالم ظاهر، یعنی عالم محسوسات، فقط می توان با حدس و گمان
حرف زد. شناخت حقیقی فقط به صورت ها یا مثال های عالم تعلق می گیرد؛ زیرا
شناخت حقیقی، شناختی است که عقل به دست دهد و عقل نیز فقط با امور جاودان و
تغییر ناپذیر عالم، یعنی با مثال ها سر و کار دارد. در جهان محسوسات که
شناخت ما از آن از راه کاربرد حواس و بنابراین ناقص است، همه چیز در حال
تغییر است و هیچ چیز ثابت و دائمی نیست. در حقیقت، در این جهان، هیچ چیز
هستی و وجود ندارد؛ بلکه این جهان، جهان نمودها و شدن هاست. چیزها می آیند و
می روند و هیچ چیزی پایدار نیست و واقعیت ندارد.
2- نظریه مهم دیگر افلاطون درباره روح آدمى است. وى معتقد است که روح قبل
از تعلق به بدن، در عالمى برتر و بالاتر که همان عالم مثل است، مخلوق و
موجود بوده و پس از خلق بدن، روح به آن تعلق پیدا مىکند و در آن جایگزین
مىشود. به گفته وی، انسان نیز موجودی دوگانه است. ما بدنی داریم که به
جهان محسوسات پیوند خورده و متغیر است، ولی روح فنا ناپذیری هم داریم که
چون مادی نیست، می تواند به عالم مثال وارد شود. افلاطون معتقد بود که روح
پیش از آنکه در جسم ظهور کند، در عالم مثال وجود داشته و مثل یعنی حقایق را
درک کرده است؛ اما همین که به این دنیا آمده و در بدن انسان ظاهر می شود،
همه مثالها را از یاد می برد؛ با این حال، خاطره ای مبهم از آن ها را به
یاد دارد؛ به گونه ای که وقتی در جهان طبیعت با موجودات مختلف، شکل ها و
صورتهای آنها روبرو می شود، به یاد عالم مثال و صورتهای آن می افتد و همین
امر، حسرت بازگشت به جهان اصلی را در روح برمی انگیزد. بدین معنا، علم و
شناخت حقیقی انسان چیزی جز یادآوری صورتهای جاودانه و حقایق اصلی عالم
نیست. افلاطون می گوید که در عین حال، انسانها نمی خواهند روح خود را آزاد
کنند تا به عالم مثال باز گردد.
3- نظریه سوم افلاطون که مبتنى بر دو نظریه گذشته و به منزله نتیجهگیرى
از آن دو نظریه می باشد، این است که علم به معنی تذکر و یادآورى است، نه
یادگیرى واقعى؛ یعنى هر چیز که ما در این جهان مىآموزیم، مىپنداریم چیزى
را که نمىدانسته و نسبت به آن جاهل بودهایم، براى اولین بار آموختهایم،
اما این درحقیقت یادآورى آن چیزهایى است که قبلا مىدانستهایم. زیرا
گفتیم که روح قبل از تعلق خود به بدن، در عالمى برتر موجود بوده و در آن
عالم، « مثل » را مشاهده مىکرده است و چون حقیقت هر چیز،« مثال » آن چیز
است و روح ها قبلاً مثالها را ادراک کردهاند، پس قبل از آنکه وارد عالم
دنیا شوند و به آن تعلق یابند، عالم به حقائق بودهاند؛ اما پس از تعلق به
بدن، آن چیزها را از یاد برده اند.
بدن براى روح به منزله پردهاى است که مانع تابش نور و انعکاس صور در آینه
است. در اثر دیالکتیک، یعنى بحث و جدل و روش عقلى، یا در اثر عشق (در اثر
مجاهدت، ریاضت نفس و سیر و سلوک معنوى بنابر استنباط امثال شیخ اشراق) پرده
از بین می رود، نور می تابد و صورت ظاهر می گردد.
فلسفه افلاطون یک فلسفه منسجم است که در اخلاق، هنر، سیاست و دیگر حیطه
های فلسفه به طور گسترده ای وارد می شود. آراء او تا به امروز تاثیرات
شگرفی را بر فلسفه و فرهنگ بشری بجا گذاشته است.
دانش آنلاین: انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
سایتها و وبلاگهای روستاهای
استان خراسان شمالی
نام شهر |
نام روستا |
تاریخ ثبت |
آدرس ثبت |
بجنورد |
گریوان |
3/11/87 |
|
بجنورد |
دهستان جرگلان |
5/11/87 |
|
بجنورد |
مزارلق |
5/11/87 |
|
بجنورد |
طبر |
9/11/87 |
|
فاروج |
استاد |
5/6/88 |
|
شیروان |
شکرانلو |
14/12/87 |
|
شیروان |
کوسه |
9/2/88 |
|
اسفراین |
چهل حصار |
3/10/87 |
|
اسفراین |
رویین |
30/3/88 |
|
جاجرم |
قلی |
29/9/87 |
|
جاجرم |
طبر |
25/1/89 |
وبلاگ روستای نوده (ارتیان)
شهرستان بجنورد - استان خراسان شمالی
سرباز شجاع اسلام ، فرمانده قرارگاه سلمان "سردار شهید رجبعلی محمدزاده" که به همراه "شهید سرلشگر نورعلی شوشتری" به درجة رفیع شهادت نائل شد، از روستای ما بود!
سایتها و وبلاگهای روستای پاکتل
شهرستان بجنورد-استان خراسان شمالی
وبلاگ های روستای طبر- بجنورد- خراسان شمالی
http://tabar-village.blogfa.com/
http://www.tabardiar.blogfa.com/
وبلاگ های روستای گریوان
شهرستان بجنورد- استان خراسان شمالی
وبلاگ عکس گریوان:
http://www.gerivan-image.blogfa.com/
وبلاگ روستای قلی
شهرستان جاجرم- استان خراسان شمالی