پاداش توبه از گناه
او در بعضی از شبها به دور از چشم مردم،دزدی می کرد و به خانه های اهل مدینه دستبرد می زد.یک شب که برای دزدی رفته بود.خانه ای بزرگ نظر او را جلب کرد.
از دیوار خانه بالا رفت. وقتی داخل خانه را دید از خوشحالی چشمانش برق زد؛زیرا هم اثاث زیادی درون خانه بود و هم زن زیبا و جوانی در میان خانه تنها خوابیده بود.
با خودش گفت:امشب هم اثاث قیمتی این خانه را می برم و هم از این زن جوان بهره ای می گیرم!در این حال و هوا بود که ناگهان برقی از غیب بر دل و جانش زد و فکرش را روشن کرد که:مگر من بعد از این همه گناه و معصیت نمی میرم،مگر خداوند مرا مواخذه نمی کند،آیا در آن روز از عذاب دردناک خداوند راه فراری هست؟
!یقین بدان که با این اعمال در آن روز دچار خشم خدا می شوم و در آتش جهنم برای همیشه می سوزم.پس از این فکر،با خود گفت:این بار را به خاطر خدا گناه نمی کنم؛
لذا از دیوار پایین آمد و با دست خالی به خانه رفت. صبح روز بعد با همان ظاهر آراسته و چهره غلط انداز نزد پیامبر خدا آمد و گوشه ای نشست.
ناگهان دید صاحب خانه شب گذشته یعنی همان زن زیبا و جوان به خدمت پیامبر آمد و گفت:ای رسول خدا!من زنی بدون شوهر با ثروتی زیاد هستم که قصد داشتم هییچوقت شوهر نکنم.
شب گذشته به نطرم آمد دزدی به خانه من آمده اگر چه چیزی نبرد ولی،مرا به وحشت و ترس انداخته،دیگر جرات اینکه به تنهایی داخل آن خانه زندگی کنم را ندارم،اگر صلاح می دانید شوهری برایم انتخاب کنید.
ناگهان حضرت نگاهی به اطراف کردند و به آن مرد اشاره نمودند که جلو بیا،آنگاه به زن فرمودند:آیا میل داری تو را هم اکنون به عقد این جوان درآورم،زن گفت:مانعی ندارد.
پیامبر آن زن را برای مرد توبه کننده عقد کرد و مرد به همراه آن زن به خانه اش رفت.