راهی برای ترک قسم دورغ خوردن! چقدر خدا در جامعه ما غریب شده است!
امام علی علیهالسلام میفرماید: جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ وَ الْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَة [3].
از دروغ بر
کنار باشید که از ایمان فاصله دارد، راستگو در مسیر نجات و بزرگوارى است
اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاکت و پستى قرار گرفته است.
راهی برای ترک قسم دورغ خوردن
چقدر خدا در جامعه ما غریب شده است!
هر حرفی که می زنند یک قسم چاشنی آن می کنند تا اعتماد دیگران را بیشتر به خود جلب کنند. اصلاً قسم خوردن ورد زبانشان شده. حتی زمانی که احتیاج به اثبات حرفشان نیست هم بدون هیچ دلیلی قسم می خورند در حالی که روایت های اسلامی زیادی وجود دارد که در آنها تأکید شده که قسم را خوار و بی ارزش نکنید ولو برای اثبات حرف راست. وقتی کسی خودش طوری رفتار کند که دیگران تا اندازه ای به او اعتماد داشته باشند، دیگر نیازی به قسم خوردن نیست؛ چه برسد به اینکه به این کار عادت کند و برای هر حرفی خدا و پیامبر را شاهد بگیرد. قسم دروغ جای خودش را دارد و از گناهان کبیره است.
انگیزههای دروغ و ریشههای آن
دروغ با انگیزههای فراوانی چون دشمنی، حسادت، تامین منافع دنیوی، طمع یا عادت انجام میشود که میتوان یکی از عوامل آن را ضعف نفسانی دانست، به عبارت دیگر دروغ کار انسانهای ضعیف و ترسو است و انسان قوی و شجاع دروغ نمیگوید، زیرا نیازی به استفاده از این روش غلط ندارد؛ همانطوری که در روایتی از پیامبر گرامیاسلام سرچشمه دروغ ضعف شخصیت و عقده حقارت شمرده شده است: لایَکْذِبُ الْکَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ [1]
کسی دروغ نمیگوید مگر به خاطر بیارزش بودن خودش در نظر خویش و میتوان مهمترین انگیزه دروغگویی را ضعف ایمان و اعتقاد دانست، چرا که اگر دروغگو به علم و قدرت خداوند و وعدههای او اعتماد کافی داشته باشد هرگز برای رسیدن به اموال دنیا یا تحصیل جاه و مقام دروغ نمیگوید و موفقیت خود را در دروغگویی نمیبیند، از فقر نمیترسد و از پراکنده شدن مردم و بر باد رفتن نفوذ اجتماعی خود هراس ندارد و مقام و قدرت را از سوی خدا میداند و برای حفظ آن به دروغ متوسل نمیشود.[2] و این از نشانه های غریبی و فراموشی خداوند است! همانطوری که امام علی علیهالسلام میفرماید: جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِیمَانِ الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ وَ الْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَة [3].
از دروغ بر کنار باشید که از ایمان فاصله دارد، راستگو در مسیر نجات و بزرگوارى است اما دروغگو بر لب پرتگاه هلاکت و پستى قرار گرفته است.
همچنین در نامه خود به معاویه مینویسد: گروهی باطل طلبیدند و خواستند با تفسیر دروغین حکم خدا را دگرگون سازند که خدا آنها را دروغگو خواند: وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَیْرِ الْحَقِّ فَتَأَلَّوْا عَلَى اللَّهِ فَأَکْذَبَهُم[4]
گروهى در مطالبه امرى بناحق برخاستهاند و در این راه سوگند یاد کردهاند، خداوند هم این سوگندشان را تکذیب کرده است.
امام علی علیهالسلام انگیزه افرادی چون عمرو بن عاص برای دروغگویی را رسیدن به دنیای مادی میداند و میفرماید: عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ یَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِیَّ دُعَابَةً وَ أَنِّی امْرُۆٌ تِلْعَابَةٌ أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ لَقَدْ قَالَ بَاطِلًا وَ نَطَقَ آثِماً أَمَا وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ إِنَّهُ لَیَقُولُ فَیَکْذِبُ وَ یَعِدُ فَیُخْلِفُ وَ یَسْأَلُ فَیُلْحِفُ وَ یُسْأَلُ فَیَبْخَلُ وَ یَخُونُ الْعَهْد[5]
شگفتا پسر آن زن بد نام در میان مردم شام نشر مىدهد که من اهل مزاح هستم مردى شوخ طبع، که مردم را سرگرم شوخى مىکند. حرفى به باطل گفته و سخنى به گناه انتشار داده است. آگاه باشید بدترین گفتار، دروغ است او سخن مىگوید و دروغ مىگوید، وعده مىدهد و تخلف مىنماید.
از انگیزههای دیگر دروغ در نهجالبلاغه غرق شدن در دنیای مادی و رفاهزدگی است، در مواقعی که گرفتاری دنیوی آنقدر زیاد باشد که همچون جهاز، کوهان شتران را بلرزاند مردم به دروغگویی روی میآورند: ذَاکَ حَیْثُ تَسْکَرُونَ مِنْ غَیْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَ النَّعِیمِ وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَیْرِ اضْطِرَارٍ وَ تَکْذِبُونَ مِنْ غَیْرِ إِحْرَاجٍ ذَاکَ إِذَا عَضَّکُمُ الْبَلَاءُ کَمَا یَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیرِ مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَ أَبْعَدَ هَذَا الرَّجَاء[6]
این به هنگامى رخ خواهد داد که مست مىشوید اما نه با شراب، بلکه بر اثر فراوانى نعمت، و قسم مىخورید اما نه از روى ناچارى، دروغ مىگوئید اما نه در اثر واقع شدن در تنگنا، این موقعى خواهد بود که بلاها و مصائب همچون بارى گران که بر پشت شتران نهاده باشند و سنگینى جهاز گردن آنها را مجروح کند، بر شما فشار وارد خواهند ساخت. آه این شکنجه و سختى چه طولانى است و امید رهائى از آن چه دور.
از موارد عینی که ریشه دروغ را به وضوح بیان میکند ماجرای انس و خودداری وی از بیان حدیث پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که در واقع ریشه دروغگویی را ترس از قدرتهای مادی و ضعف اعتماد میداند[7].
همچنین در نظر نهجالبلاغه مهمترین انگیزه و عامل صدق (نقطه مقابل کذب)، ایمان به خدا و برخورداری از تقوای الهی است که با تقویت آنها ریشههای دروغ را در اعماق جان انسان میخشکاند: عَلَامَةُ الْإِیمَانِ أَنْ تُۆْثِرَ الصِّدْقَ حَیْثُ یَضُرُّکَ عَلَى الْکَذِبِ حَیْثُ یَنْفَعُکَ [8]
ایمان آن است که راستگوئى را در آنجا که به تو زیان مىرساند، بر دروغ در آنجا که سود دارد مقدم دارى.
راهکارهای ترک قسم دروغ
آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی: برای ترک قسم خوردن تلاش کنید
مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی درباره ی قسم خوردن حرف های جالبی دارند؛ «اگر انسان از شخص دیگری بخواهد کاری را برایش انجام دهد و برای تأکید بر انجام کار، او را قسم بدهد در این صورت اگر شخص به درخواست او عمل نکرد مرتکب گناه نشده. به این دلیل که مجبور به انجام آن عمل نیست و کفاره ی شکستن قسم یا قسم دروغ برای او واجب نمی شود. از سوی دیگر اگر انسان متعهد شود که عملی را در آینده انجام دهد یا آن را ترک کند بعد از آن برای تأکید بر عهدش قسم یاد کند چنانچه شرایط وفای به عهد ایجاد شود در واقع قسم منعقد شده و اگر از آن سرپیچی کند گناه کرده و کفاره بر او واجب می شود.» ایشان روزه گرفتن را راهکار خوبی برای ترک عادت بد قسم خوردن به دروغ میدانستند و تأکید داشتند انسان باید تلاش کند تا زمینه توبه برای او ایجاد شود.
آیت الله عزیزالله خوشوقت: دفترچه ترک گناه داشته باشید
مرحوم آیت الله خوشوقت قسم دروغ را یکی از گناهان کبیره می دانستند و درباره ی راهکارهای ترک این گناه می گفتند: توبه و تلاش برای ترک گناه یکی از مهم ترین راهکارهای اصلاحی است. البته خوب است کسی که مرتکب چنین گناهانی می شود یک دفترچه کوچک به صورت محرمانه و شخصی داشته باشد تا گناهانی را که در طول روز مرتکب می شود و قسمهایی را که به دروغ می خورد در آن بنویسد و در آخر شب به نامه اعمال آن روزش نظری بیندازد و تلاش کند از روز بعد این گناهان را ترک کند.
پی نوشت ها:
[1] . مفید، محمد بن محمد(336-413ق)؛ الاختصاص، ص 232؛ نوری، حسین بن محمد تقی(1254-1320)؛ مستدرک الوسائل، ج9، ص 84؛
[2] . ر.ک. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ اخلاق در قرآن، ج3، ص 234
[3] . خطبه 86
[4] . نامه 48
[5] . خطبه 84
[6] . خطبه 187
[7] . ر.ک. حکمت 311 (شرح این مطلب گذشت).
[8] . حکمت 458